داشتم پروژه دانشگاه رو درست میکردم بابام اومد تو اتاقم میگه:این چیه؟میگم:یه قطعه الکتریکی.میگه: کارش چیه؟ میگم:توضیحش سخته. زارت گذاشت زیر گوشم و گفت:فکر کردی اون موقع که 3 سالت بود و میپرسیدی بابا من چطور درست شدم توضیحش آسون بود.یعنی هیچی برای گفتن ندارم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
آمار سایت